آغاز فروپاشی

ساخت وبلاگ
بارون میادرزومه درست کردم و برای چند جا فرستادمخسته ام و بی حوصلهدلم عشق می خواددلم حال و هوای یکی و می خواد که تازه عاشق شدهخوش به حال اونایی که عاشقن و با عشقشون ازدواج می کننخوش به حال اونایی که یکیو دارن که قدرشونو بدونهدلم گرفتهخسته امکاش یه چیزی بود که بهم انرژی می دادراستی چند روز دیگه تولدمه و امروز اولین هدیه تولد امسالمو گرفتمیه کیسه آب گرم شکل پنجهخیلی ام دوسش دارم آغاز فروپاشی...
ما را در سایت آغاز فروپاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsargashte-m6 بازدید : 74 تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1401 ساعت: 13:22

از دیشب بارون گرفته و امروز هنوزم بارون میادهوا خیلی خوبهمن عاشق هوای بارونی ام و وقتی دنیا پر میشه از بو و صدای بارون حالم خوب میشه و به طرز عجیبی مغزم روشن میشه و همه ی چیزای اطرافم انگار جهت مثبت می گیرهعاشق ترکیب بوی بارون و بوی آتیشمصدای بارون و صدای آتیشسرمای بارون و گرمای آتیشدوست دارم برم یه جایی زندگی کنم که پل بین سنت و مدرنیته باشهمثلا جایی که بتونی تو خونت آتیش روشن کنی و بیرونش بارون بیادبوی جنگل و سرسبزی و نم بارون باشه اما در عین حال به چند تا فروشگاه شیک و بزرگ هم دسترسی داشته باشماینترنت هم پر سرعت باشه و بتونم اونجا با لپ تاپ و گوشیم کار کنم و فیلم ببینم و ....دلم یه کاناپه بزرگ نرم هم می خواد که وقتایی که خسته ام روش لم بدم و شال مبل گوگولی و گرم و نرمم رو بندازم روم، کنترل تلویزیونو بگیرم دستم،انیمه ی مورد علاقمو پخش کنم، یه لیوان شیر شکلات داغ هم کنارم باشه و همینجور که خودمو تو پتو پیچیدم، قلپ قلپ ازش بخورم و کیف دنیا رو ببرممن دلم یه جای ساکت می خواد که هر وقت از سکوت خسته شدم چند دقیقه پیاده راه برم و به مرکز شلوغی ها و جشنا و سر و صدا ها برسمپل بین سنت و مدرنیتهرویای گرم و نرم منپ.نشایدم نیاز دارم تو گوشه ی دنیایی زندگی کنم که توش جادو و تله پورت دوتا عنصر اصلی و جدایی ناپذیر زندگی اناون وقت هر موقع دلم می گرفت راحت از خونه ی دنج و کوچیکم تله پورت می کردم به مرکز شهر، کلی خوش می گذروندم و باز بر می گشتم به گوشه دنج خودمزندگی جذاب میشد اینجوری آغاز فروپاشی...
ما را در سایت آغاز فروپاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsargashte-m6 بازدید : 80 تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1401 ساعت: 13:22

هر چی بیشتر از زندگیم می گذره، بیشتر از حرف زدن با آدما گریزون میشمچون حس می کنم می تونم با گفتن یه کلمه دنیای یه آدم یا آرزوشو نابود کنمو حتی خودمم متوجه نشم و یا قصد انجام این کار رو هم نداشته باشمسخته به تک تک کلماتت و تاثیری که روی افکار و احساسات دیگران میذاره فکر کنیراحت ترین راه اینه که زبون به دهن بگیری و حرف نزنیو البته حرف نزدن وقتی که توی یه جمع نشستی هم کار سختیهدر نتیجه میخزم توی گوشه ی امن خودم و از آدما بیشتر و بیشتر فرار می کنماینه که این روزا بیشتر و بیشتر منزوی شدمو وقتی میشینم کنار آدمای دیگه بیشتر نمی دونم که چی بگمو چیکار کنممعذب میشم و عبوس به نظر میامو البته اینم اضافه کنم که کم کم دیگه حوصله ی جمع رو هم ندارمحتی تحمل حرف و بحث های دیگران رو هم ندارمنمی دونم یکی مثل من با این مقدار منزوی بودن هم می تونست کار خاص و خفنی برای دنیا انجام بده یا نه؟البته اگر هم می تونست و انجام میداد احتمالا همیشه اون کارش زیر سایه ی فعالیتای یه برونگرای فعال و مثبت، مخفی می شدمثلا خود من همیشه توی کلاسای درس تیکه ها و طنز های جالب و بامزه ای میگفتماما چون درونگرا بودم یواش می گفتم و برونگراهایی که اطرافم نشسته بودن همیشه حرفای منو بلند میگفتن و کلی تعریف میشنیدنالبته سر جواب دادن سوالا هم همیشه همین اتفاق میوفتادبه هر حال فکر می کنم هیچوقت نتونم مثل یه آدم عادی سربلند از داخل سایه ها بپرم بیرون و بگم آره من این کار مفید رو برای تو و برای دنیا انجام دادمفکر می کنم تا ابد یه گوشه بشینم و از دیدن شادی و خوش گذرونی و لبخند مردم لذت ببرم، بدون اینکه حتی خودم داخلشون سهیم باشمو نکته مهم تر اینکه حتی خودمم اینجوری راضی ترمپ.ن:غمگینم2به شب دچار چنانم که شب دچار من است...3تو بخندی آغاز فروپاشی...
ما را در سایت آغاز فروپاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsargashte-m6 بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1401 ساعت: 13:22

گوشت شده کیلویی پونصد هزار تومنو فاکینگ شت همه چی از ماه پیش سه برابر شده به جز حقوق ها و دستمزد هابه سلامتی ما هم به طبقه ای پیوستیم که دیگه نمی تونیم گوشت بخوریم و از کلی چیزای دیگه هم باید بزنیم که فقط بتونیم اولیه ترین مایحتاج زندگی رو تامین کنیمحتی پوشاک رو جزو خریدای سالانه حساب نکردم خرج درمان و دارو و دندون پزشکی رو هم بذاریم کنار کلاباور دارم خیلیای دیگه هم به این وضع دچار شده بودن، دچار شدن و کم کم دچار میشن(فعلش رو کامل براتون صرف کردم حتی!!!)و می دونین چیه؟ همچنان خوشحال و خندان و آروم نشستیم و داریم به زندگیمون ادامه می دیم و حتی خیلیا ازین وضع (از همه ی آدما و چیزایی که باعث این وضع هستن)دفاع و پشتیبانی هم می کنن... اونم عمیقا و از ته دل...کاش منم میتونستم چشمامو بسته نگه دارم و به این فکر کنم که چون نمی بینم و چشمام بستس همه چی و همه جا سیاهه(مثبت اندیشیِ موضعی مثلا!)اما مشکل اینه که من میبینم، چشمام بازه و همچنان همه چی و همه جا سیاههامیدی نیستادامه ای نیستفقط میشه گذروندهمینپ.نزندگی! روزهای خوبت هممثل این شعر تلخ و دلگیرندقبل رفتن فقط بلندم کنشاعران ایستاده می میرند.../رویا ابراهیمی نوشته شده در یکشنبه سی ام بهمن ۱۴۰۱ساعت 19:47 توسط مسافر| آغاز فروپاشی...
ما را در سایت آغاز فروپاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsargashte-m6 بازدید : 91 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 12:39

دوباره وسایلم رو اوردم بالاسردهدارم مث چی یخ می زنم ولی اینکه آپشن اینو داشته باشی هر از گاهی بری یه گوشه ی دیگه ی خونه بشینی و درس بخونی خودش تنوع بزرگیهمی تونستم کتابخونه هم برم اما حوصله جابه جا کردن لپ تاپ سنگینم رو ندارم و پروسه رفت و آمد خودش کلی وقت آدم رو تلف می کنهکاش یه عالمه پول داشتم و می تونستم هر چی کتاب برای تحقیقم لازمه رو بخرم و برای خودم داشته باشمپ.ندر نهایت حتی میزان اینکه میتونی آرزوی علم داشته باشی و دنبال علم بری هم به میزان پولی که داری برمیگردهsoمن همچنان یه عالمه پول می خوام نوشته شده در دوشنبه یکم اسفند ۱۴۰۱ساعت 11:20 توسط مسافر| آغاز فروپاشی...
ما را در سایت آغاز فروپاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsargashte-m6 بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 12:39

ای کسانی که کامنت خصوصی میذارید و سوال می پرسید بدون اینکه آدرس وب تون رو بذارین

به نظرتون من چجوری جواب کامنت رو بدم که بهتون برسه؟!

نوشته شده در دوشنبه یکم اسفند ۱۴۰۱ساعت 15:52 توسط مسافر|

آغاز فروپاشی...
ما را در سایت آغاز فروپاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsargashte-m6 بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 12:39